نویسنده: محمدهادی محمدی، شکوه حاجی نصرالله

 

در سرزمین پارس، هر شهری پادشاهی داشت که به نام خود سکّه می‌زد. آنان فرمانبر شاهنشاهان اشکانی بودند. مهم‌ترین این پادشاهی‌های کوچک، در شهر استخر بود. این شهر، پایتخت پادشاهان باستانی پارس شمرده می‌شد. در این شهر، مُغی به نام ساسان از خاندان اشراف، سرپرستی پرستشگاه آناهیتا را داشت. چون درگذشت، پسرش پاپک جانشین او شد. سرانجام پس از ماجراهای فراوان، اردشیر، یکی از پسران پاپک در سال 208 م. تخت و تاج را به دست آورد و شاه شد. پس از چندی، اردشیر برادران خود را کشت و ایالت کرمان را تصاحب کرد. سرانجام میان او و شاهنشاه اشکانی جنگ در گرفت که نتیجه‌ی آن، کشته و سرنگون شدن حکومت پارتی و روی کار آمدن فرمانروایی ساسانی بود.
آن گاه اردشیر در سال 226 م. تاجگذاری کرد و عنوان شاه شاهان ایران را به دست آورد.
باز هم زمان گذشت. اردشیر کشورهای بسیاری را به چنگ آورد. او سازمانی در سیاست و دین فراهم آورد. این حکومت دین سرداری (تئوکراتیک) با تکیه بر آتشکده و موبدان و هیربدان، چهارصد سال دوام یافت.

وجه تمایز دولت ساسانی از حکومت‌های پیشین

دو ویژگی، حکومت ساسانیان از دولت‌های پیشین، به ویژه اشکانیان متمایز می‌ساخت:
1. تمرکز قدرت در حکومت مرکزی.
2. ایجاد دین رسمی.
در این دوران، اقوام و دولت‌های همسایه، مرزهای ایران را تهدید می‌کردند. مهاجمان زردپوست از شمال خاوری یورش می‌آوردند و رومیان از باختر و شمال باختری می‌تاختند. با این وضعیّت، بازرگانی میان خاور و باختر دنیای آن روز، چگونه صورت می‌گرفت؟ برای بازرگانی به امنیّت راه‌ها در شهرهای مسیر کاروان‌های بازرگانی نیاز بود. این امنیّت چگونه برقرار می‌شد؟ برای تأمین امنیت، وحدت سیاسی و نظامی ضروری بود. بنابراین، ساسانیان به مخالفت با نظام خانخانی برخاستند. زمینداران و رؤسای اقوام گوناگون و ملّت‌های تابع و پراکنده را واداشتند که فرمان حکومت مرکزی را گردن نهند. این گونه بود که در این دوران، قدرت متمرکز و نیرومندی ایجاد شد.
پنج سده و نیم پس از فروپاشی هخامنشیان، بار دیگر پارسیان، شاهنشاهی جدیدی به وجود آوردند که دنباله رو نظام فرهنگی و سیاسی اجدادشان بود. قدرت این شاهنشاهی با امپراتوری روم برابری می‌کرد. ساسانیان خود را جانشین هخامنشیان یا کیانیان (1) می‌دانستند. ساسانیان چون هخامنشیان، در پی اتّحاد و یگانگی دین و دولت بودند. زیرا یگانگی دین و حکومت را عامل قدرتی بزرک برای خود می‌دانستند. بدین‌سان، شاهان ساسانی از آغاز بر شخصیت روحانی خود تکیه می‌کردند. آنان برای خود تقدّسی دینی قائل شدند. شخصیّت شاه موبد در دوره‌ی ساسانی شکل گرفت. از این رو، اردشیر پاپکان در کنار قدرت سیاسی، نگهبان پرستشگاه آناهیتا در استخر نیز بود. هدف او از ریاست پرستشگاه چه بود؟ اردشیر می‌خواست جایگاه شاه. موبد را مجسّم سازد. او نماد سه نیروی روحانیت، فرمانروایی (ارتشتاری) و تولید بود. بدین سان، همه‌ی نیروها در وجود شاه ساسانی وحدت می‌یافتند.

طبقات اجتماعی در جامعه‌ی ساسانی

در اوستای نو، جامعه‌ی ایرانی را به سه طبقه تقسیم کرده‌اند: روحانی، جنگاور و کشاورز، این طبقه‌بندی اجتماعی بسیار کهن است.
در جامعه‌ی ساسانی، طبقه‌بندی اجتماعی این چنین بود:
- اشراف روحانی و غیر روحانی.
- جنگاوران.
- دبیران.
- بازرگانان.
- کشاورزان.
- صنعتگران.
هر یک از این طبقات، راهبری داشتند. از سویی، هر طبقه به چندین دسته تقسیم می‌شد. راهبر روحانیان موبدان موبد، فرمانده جنگاوران ایران سپاه بد، راهبر دبیران ایران دبیربد و راهبر طبقه‌ی چهارم و واستریوشان سالار نام داشت. هر رئیس، یک نفر بازرس داشت که مأمور سرشماری طبقه بود. بازرس دیگر به درآمد هر فرد از افراد طبقه رسیدگی می‌کرد. این بازرس، یک نفر اندرزبد (آموزگار) داشت. اندرزبد هر کس را از ابتدای کودکی، علمی یا پیشه‌ای می‌آموخت.
برخی از حرفه‌ها و مقام‌ها به صورت ارثی به رؤسای هفت‌گانه‌ی دودمان‌ها می‌رسید. دودمانی دارای امتیاز شاهی و عهده‌دار نهادن تاج بر سر شاهنشاه بود. دودمانی اداره‌ی امور لشکری را به عهده داشت. دودمانی مسئول کارهای کشوری بود. دودمانی دیگر، کار داوری را در حقّ اشخاصی که بر سر چیزی دعوا داشتند، به عهده داشت. دودمانی فرمانده سوار نظام بود. دودمانی مأمور وصول مالیات از رعیّت و نگهداری خزانه‌ی سلطنت و دودمان هفتم نگاهبان جنگ‌افزار لشکر بود. دودمان‌های هفت‌گانه در به کار گماردن و بر کنار کردن پادشاهان در دوران ساسانیان بسیار کوشا بودند.
شاهنشاه برای استوار کردن موقعیّت خود، از یک سو به اشراف و از سوی دیگر به لشکریان تکیه داشت.
در روستاها اشراف زمیندار بزرگ و کوچک جای داشتند. اشراف کوچک زمیندار را آزاتان می‌خواندند. این اشراف، مالک زمین‌ها و گله‌ها و کارگاه‌های تولیدی خصوصی بودند. آنان دیهیک (مالک) نام داشتند و راهبر دهکده‌ها به شمار می‌رفتند. اداره‌ی امور دهکده‌ها به صورت موروثی به آنان می‌رسید. آنان عامل و نماینده‌ی دولت در روستا بودند. به عبارتی، عامل پیوند میان روستاییان و حکومت مرکزی به شمار می‌رفتند. زمین‌های آزاتان بزرگ نبود. در بیش‌تر مناطق، زمین‌های آزاتان (اشراف کوچک زمیندار) با دیگر کشاورزان یکسان بود. آزاتان کشاورزان درجه‌ی اول یا دهقان (2) به شمار می‌آمدند. آنان در برابر توده‌ی روستانشین، اهمیّت بسیار داشتند.

جا به جایی مردمان در طبقات اجتماعی

اقدام نخست اردشیر پاپکان برای تأمین منافع طبقات ممتاز چه بود؟ او به آزادی‌های نسبی که با یورش اسکندر به ایران و سپس در دوره‌ی پارتی برای طبقه‌ی محروم و به ویژه کشاورزان پیدا شده بود، پایان داد و تلاش کرد که روابط طبقاتی استوار بماند. او به جانشینان خود سپرد که از دگرگونی طبقات از مرتبه‌ی خویش به مرتبه‌ی دیگر جلوگیری کنند.
جامعه‌ی ایرانی دوره‌ی ساسانی بر دو پایه‌ی مالکیت و خون برقرار بود. مرزهای بسیار محکمی اشراف را از توده‌ی مردم جدا می‌کرد. امتیاز آنان به لباس، مَرکب، سرای و بُستان و زن و خدمتکار بود. هر فرد از طبقات ممتاز، مقامی ثابت داشت. در این بافت طبقاتی، هر کس به حرفه‌ای می‌پرداخت که از جانب خدا برای آن آفریده شده بود. به طور کلّی، تغییر در جایگاه اجتماعی روا نبود. بدین‌سان در جامعه‌ی ساسانی قوانینی وجود داشت تا خون خاندان‌های بزرگ با طبقات پایین اجتماع در هم نیامیزد.
هنگامی که انوشیروان، پادشاه ساسانی، به روم لشکر می‌کشید؛ به سیصد هزار دینار برای تأمین مخارج لشکر نیازمند بودند. قرار بر این شد که این مبلغ را از بازرگانان یا دهقانان شهر قرض کنند. جلسه‌ای تشکیل شد. کفشگری داوطلب پرداخت پول شد. پس از پیشکش پول، به فرستاده و مأمور سپاه گفت: «فرزند با استعدادی دارم که با اجازه‌ی شاه می‌خواهم او را به فرهنگیان بسپارم؛ باشد که روزی به مقام دبیری برسد.» امّا شاه پیشنهاد او را نپذیرفت.

جامه‌ی طبقات و نماد آن

افراد طبقات گوناگون بنا به سنت، جامه‌هایی می‌پوشیدند که از نظر رنگ با یکدیگر تفاوت داشت. روحانیان که آنان را آثرونان (آسرونان) می‌خواندند جامه‌ی سپید می‌پوشیدند و نماد آسمانی آنان اهوره مزدا بود. جنگاوران یا ارتشتاران جامه‌هایی رنگارنگ که سرخ و ارغوانی در ترکیب آن‌ها سهم بسیار داشت، می‌پوشیدند. نماد آسمانی آنان ایزد جنگ بود. استریوشان یا دهقانان ساده‌ی روستا جامه‌ی نیلی یا کبود می‌پوشیدند. نماد آسمانی ایشان سپهر بود؛ سپهر که نیک بخشی به جهان وظیفه‌ی اوست. جامه‌ی نیلی رنگ دهقانان تا چند دهه پیش از این در ایران رواج داشت. روحانیان زردشتی نیز هنوز جامه‌ی سپید بر تن می‌کنند.

فرمانروایی

شاهنشاه ساسانی به عنوان نماد اهوره مزدا فرمانروایی می‌کرد. دودمان ساسانیان آیین گذشتگان را زنده کرد. آنان دین زردشتی را رواج دادند. این دودمان، بیگانه ستیزی را گسترش داد و در سایه‌ی این بیگانه ستیزی، دین زردشتی پایه‌های اقتدار خویش را استوار کرد. بدین سان، ساختی نو و سازگار با خواست‌های حکومت ساسانی ایجاد شد.
شرایط به دست آوردن مقام پادشاهی چه بود؟ فره‌ی ایزدی و برخورداری از خِرَد و داشتن بدن و اندامی سالم، شرایط تعریف شده بود، به همین سبب، اغلب هنگامی که پادشاه بر تخت شاهی می‌نشست، رقیبان و مدعیان پادشاهی را از میان بر می‌داشت. پادشاهان ساسانی حتی فرزندانی را که گمان می‌رفت به تاج و تخت چشم دارند، می‌کشتند یا آنانن را به افرادی ناتوان بدل می‌کردند تا روزی مدّعی تاج و تخت نشوند. انوشیروان پس از رسیدن به پادشاهی، دو برادر خود را کشت و فرزند خود را کور کرد.
در این دوره، تشریفات درباری بیش از پیش رعایت می‌شد. هر کس به حضور شاه راه می‌یافت، مجبور بود به خاک بیفتد و در همان حال باقی بماند تا از طرف شاه اجازه‌ی برخاستن داده شود.

نقش رستم و تقدّس شاهنشاه

در نقش رستم، اهوره مزدا و شاه سوار بر اسب‌اند. اهوره مزدا عصای پادشاهی را در دست چپ گرفته و حلقه‌ی فرمانروایی را که با نوارهایی تزیین شده است، با دست راست به جانب شاه دراز می‌کند. اردشیر شاه، حلقه را با دست راست می‌گیرد و با دست چپ احترام به جای می‌آورد. اهوره مزدا تاجی کنگره‌دار بر سر دارد. گیسوان مجعّد او از بالای سر و میان تاج پیداست. حلقه‌های گیسو و ریش دراز و چهار گوش اهوره مزدا، شکل بسیار کهن دارد. اما لباس او تفاوت چندانی با لباس شاه ندارد. زین و برگ اسبان نیز همانندند. فقط لوحی بر جلو زین اسب شاه نهاده‌اند که نقش برجسته‌ی سر شیر را برخود دارد. امّا زین اسب اهوره مزدا با نقش گل تزیین شده است. مردی با کلاهخُود، زیر پای اسب شاه افتاده است که به نظر می‌آید اردوان، پادشاه اشکانی باشد که اردشیر او را شکست داد و کشت.
در زیر پای اسب اهوره مزدا نیز شخصی دیده می‌شود که سر چند مار از میان گیسوانش دیده می‌شود. او اهریمن است. در سنگ نوشته‌ی زیر نقش چنین می‌خوانیم: «این سوار پرستنده‌ی مزدا، خدایگان اردشیر، شاهنشاه ایران، از نژاد ایزدان، پسر پاپک شاه است.»
در این نقش، تقدّس پادشاه ساسانی نمایش داده می‌شود. او چون جمشید اساطیری نیک چهره و خوب رمه، از اهوره مزدا حلقه را، که همانا جلوه و فرّه‌ی ایزدی است، می‌گیرد. در نقش‌های مختلف بازمانده از دوران ساسانی، اهوره مزدا پشتیبان شاه نمایش داده شده است.

ویژگی‌های پادشاهی ساسانی

1. شاه ساسانی سرشتی ایزدی داشت و برگزیده‌ی ایزدان و دارای فرّه‌ی پادشاهی بود. برکت و امنیّت سرزمین، زاده‌ی فرّه‌مندی پادشاه بود. بنابراین، شاه بی فرّه، پادشاهی بود که مورد بخشش و اعتماد ایزدان، به ویژه اهوره مزدا نبود، پس کشته یا از فرمانروایی رانده می‌شد.
2. شاه مقدس و بر فراز مردمان بود. جان و مال مردمان در دست شاه بود. او چوپان مردم بود و فرمانش بدون چون و چرا اجرا می‌شد.
3. افراشتن آتش‌ها و نگهداری از آتش‌های مقدّس، وظیفه‌ی شاه بود که روحانیون (موبدان و هیربدان) تحت امر او به این کار رسیدگی می‌کردند.
4. شاه بر سامانه‌ای عقیدتی دینی حکومت می‌کرد. او بر فراز جریان‌های دینی رسمی حکومت جای داشت و مجبور به رعایت همه‌ی سنّت‌های دینی بود. موبد موبدان، مشاور و گاه محدود کننده‌ی اختیارات او به شمار می‌آمد.
5. مالکیت بیش‌تر زمین‌ها و همه‌ی معادن در دست او بود.
بدین گونه بود که شاه ساسانی بر فراز جامعه‌ی ساسانی جای داشت. در این جامعه، دیوار ضخیمی از اشراف، حد فاصل شاه و مردم بود. شاه ساسانی به تعبیر امروزی یک خودکامه، البتّه با محدودیت‌هایی به شمار می‌آمد. او استبدادی مسلکی پی‌ریزی کرد که در دوره‌های بعدی نیز ادامه یافت.

طبقه‌ی مُغان (روحانیان دین زردشت) در جامه‌ی ساسانی

روحانیان زردشتی، سلسله مراتبی منظّم داشتند. طبقه‌ی مُغان در دین زردشتی، از دادوَر (قاضی)، موبدان و هیربدان و دیگر گروه‌های روحانی، شکل گرفت. دستوَران و مُغان اندرزبد (آموزگاران) دسته‌ای دیگر از طبقه‌ی روحانی بودند. هر فرد در طبقه‌ی مُغان، شغل و وظیفه‌ی ویژه‌ای داشت.
رئیس روحانیان، موبدان موبد بود. او در مسائل نظری و اصول و فروع دین نظر می‌داد و سیاست روحانی را در دست داشت. بدون شک، موبدان موبد، حق به کار گماشتن و برکناری مأموران روحانی را دارا بود. نشانه‌هایی حاکی از این امر نیز وجود دارد که موبدان موبد را پادشاه در این مقام می‌گذاشت.
در دوره‌ی ساسانیان، طبقه‌ی روحانیان در رأس طبقات ممتاز بود. مُغان برای خود نسب پرافتخاری دست و پا کرده بودند که از جنبه‌ی اعتبار با خاندان‌های بزرگ برابری می‌کرد. آنان نسب خود را به شاهانی چون منوچهر از سلسله‌ی پیشدادیان (3) می‌رساندند، که خیلی کهن‌تر از گشتاسپ (4) بود؛ در حالی که ساسانیان نسب خود را به خاندان هخامنشی و گشتاسب می‌رساندند.
مُغان در دوران ساسانیان از نیرویی فراوان برخوردار بودند. آنان به دولت ساسانی چهره‌ای مذهبی دادند که برجسته‌ترین ویژگی آن مدارا کردن با بیگانگان بود. مُغان در تمامی جنبه‌های زندگانی مردمان دخالت می‌کردند. هر موضوعی بایستی به تأیید مُغی می‌رسید تا قابل پذیرش باشد. آنان استقلال همه جانبه داشتند و می‌توان گفت که دولتی در دولت تشکیل داده بودند. پادشاهان فقط با موافقت آنان می‌توانستند پادشاهی کنند و از آن جایی که سامان موجود بر پایه‌های دینی استوار بود، پادشاهان را از اجرای دین زردشت گریزی نبود. گاهی میان پادشاه و موبدان موبد اختلافی پدید می‌آمد و شاه سعی می‌کرد با آزاد گذاشتن ادیان دیگر، از نفوذ موبدان زردشتی بکاهد. روحانیان و اشراف‌زادگان، هنگام ضعف و فروپاشی شدن دولت، برای مخالفت با شاه با هم همدستی می‌کردند و در موارد دیگر، از هم جدا بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. در روایت‌های دینی و ملّی از سلسله‌ی کیانیان یاد شده است که پس از پیشدادیان در خاور ایران حکومت را در دست گرفتند.
2. اصطلاح دهقان به مفهوم امروزی به کار نمی‌رفت، بلکه آنان زمینداران و همان اشراف درجه‌ی دوم یا آزاتان بودند.
3. در اساطیر ایران، نخستین حکومت از آن پیشدادیان و هوشنگ نخستین شاه روی زمین بود. او دادگر (پیشداد) بود. به این دلیل خاندان هوشنگ را پیشدادیان خواندند. پیشدادیان یک روز کم‌تر از 2361 سال فرمانروایی کردند.
4. گشتاسپ شاه کیانی، پشتیبان زردشت بود. او نخستین پادشاهی بود که کیش زردشت را دین رسمی پادشاهی خواند. سلسله‌ی کیانیان در تاریخ اساطیری ایران، پس از سلسله‌ی پیشدادیان جای می‌گیرد.

منبع مقاله :
محمدی، محمد هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛ (1390)، فراز و فرود از حمله‌ی اسکندر مقدونی تا پایان شاهنشاهی ساسانی ازمجموعه‌ی داستان فکر ایرانی (2)، تهران: نشر افق، چاپ چهارم